در حال بارگذاری ...

 داستان زندگی ابراهیم

 

او اخرین فرزند خانواده بود، پدرش سالها منتظر فرزند پسری بود که بعد از او بتواند حامی خانواده راشد...

نامش را ابراهیم گذاشتند تا مانند پیامبر خدا، ابراهیم، بزرگ و مهربان باشد... 

همچنان که ابراهیم بزرگ میشد، نشانه های بیماری پدر ظاهر میشد.

پدر برای زنده ماندن تقلا می کرد تا ابراهیم به جوانی برسد، ولی...

پدر در نامه ای که در روزهای اخر برای ابراهیم نوشته بود، انچه را که بر او گذشته بود چنین شرح داد:

"پدرت برای درمان سعی کرد اما او که دست به گریبان مرگ است به خاطر درد و رنج مزمن درون زندان سینه اش و شقاوت و بی رحمی و ظلم محاصره کنندگان و مکر حیله گران از تحقق آرزویش واماند..."

پدر ابراهیم در بهار سال گذشته، از دنیا رفت و ابراهیم و خانواده اش را تنها گذاشت...

نفرین به ظلمی که بر غزه سایه افکنده...

نفرین به حصاری که باعث مرگ پدر ابراهیم و صدها نفر در غزه شده...

 

مرگ پدر، ابراهیم کوچک را شوکه کرد...

خانواده بسیار تلاش کرد تا ابراهیم این ضربه ی بزرگ را تحمل کند...

حالا ابراهیم آماده میشود تا پس از مدتها به مدرسه بازگردد. 

"نفرت از زندگی و خشم از اشغالگران"

این احساسی است که ابراهیم ۱۰ ساله دارد...

معلمش میگوید: همه داریم تلاش میکنیم که ابراهیم به زندگی برگردد....




نظرات کاربران